جدول جو
جدول جو

معنی تجلی زار - جستجوی لغت در جدول جو

تجلی زار
(تَ جَلْ لی)
جایی که نور و روشنایی در آن فراوان باشد. جلوگاه نور. آنجا که در فروغ و روشنی همچون کوه طور بود هنگام تجلی نور الهی بر آن:
غنچه سان از دست برده غمزۀ خوبان مرا
هر تجلی زار چاک سینه صبح محشر است.
ملا بیخود جامی (از آنندراج).
صفحه را کلکم تجلی زارکرد از مطلعی
گر فروغش مطلع خورشید باشد چون سها.
شفیع اثر (ایضاً)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ جَلْ لی)
تجلی کده. (ناظم الاطباء) :
هوای تاخت بر جان آه گردید
ولی چون شد تجلی گاه گردید.
محمد زمان راسخ (از آنندراج).
طپیدن ره ندارد در تجلی گاه حیرانی
توان گر پای تا سر اشک شد نتوان چکید اینجا.
بیدل (ایضاً).
و رجوع به تجلی کده شود
لغت نامه دهخدا
کشتزار برنج، آنجا که برنج کارند
لغت نامه دهخدا
تصویری از شالی زار
تصویر شالی زار
زمینی که در آن برنج کاشته باشند کشتزار برنج
فرهنگ لغت هوشیار
جلوه گاه، مظهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خاردار، درختان تیغ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
محل رویش بوته های خاردار، خارزار
فرهنگ گویش مازندرانی